گــاهــے وقتــا آבَمــا یِ ڪــارایــے میڪُــنَــטּ . . .
בِلِشــوטּ نِمیــاב اَنــجــامِش بِــבَטּ
امــا . . . مَجــبــورטּ . . . مَجــبــور . . . !
گــاهــے وقتــا آבَمــا یِ ڪــارایــے میڪُــنَــטּ . . .
בِلِشــوטּ نِمیــاב اَنــجــامِش بِــבَטּ
امــا . . . مَجــبــورטּ . . . مَجــبــور . . . !
برای تجربه یک حس خوب همه چیز هست و انگار هیچ چیز نیست ... درواقع چیزی این وسط درست سرجایش قرار نگرفته!!! من هستم ... تو هستی ... حس خواستنی که له له می زند هم هست ... هوای سرد خاطره هم که تمام جانمان را احاطه کرده ... اما چرا یخ دست هایم باز نمی شود ... چرا نگاهم آرام نمی گیرد ... چرا بغضم فروکش نمی کند ... چرا حرفهایم در نیمه راه از بیان باز می مانند ... چرا جسارتم تمام نمی شود ... چرا رها نمی کنی این محافظه کاری لعنتی را ... چرا قدرت تحلیلم در پس جاذبه چشم هایت رنگ می بازد ... چرا نمی گویم دوست دارم و چرا دوست داشتنت را تکرار نمی کنی؟؟؟
بخار شیشه و امتداد نگاه من به رد پاهای روی برف ... دست گرم تو و کرختی انگشتان من ... صدای نفس های تو و تردید بازآمدن من ... تمام من درگیر چه کنم های فردا و تمام تو درگیر حرارت این لحظه ... همه چیز هست و هیچ چیز سرجای خودش نیست!
تجربه فوران
نشسته بودم رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت میپژمرد…
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغها.
گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش.
گلبرگهاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقهی پالتوم را دادم بالا،
دستهام را کردم تو جیبهاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک،
صِداش از پشتِ سر آمد.
صدای تندِ قدمهاش و صِدای نَفَس نَفَسهاش هم.
برنگشتم
به رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو
گذشتم. هنوز داشت پُشتم میآمد. صدا پاشنهی چکمههاش را میشنیدم. میدوید
صِدام میکرد.
آنطرفِ
خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَم بِش بود. کلید انداختَم در را
باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق – ترمزی
شدید و فریاد – نالهای کوتاه ریخت تو گوشهام – تو جانم.
تندی
برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. بهروو افتاده بود جلو ماشینی که بِش
زده بود و رانندهش هم داشت توو سرِ خودش میزد. سرش خورده بود روو
آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود میرفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.
ترسخورده – هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.
مبهوت.گیج.مَنگ.هاج و واج نِگاش کردم.
توو
دستِ چپش بستهی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند
روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام
برگشت ساعتِ خودم را سُکید.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
گیجْ – درب و داغانْ نِگا ساعتِ رانندهی بخت برگشته کردم. عدلْ چهار و پنج دقیقه بود!!
سرحال و قبراق درخدمتم. آلرژیم در حد بنز پیشرفت کرده.(آیکون عطسه زیاد) صبح علی الطلوع با پدر رفتیم کلینیک و علی الرغم میلم آمپول زدم. بتامتازون ال آ. سالی دوبار تا سه بار میزنم. حساسیت خیلی بده.انشالله گرگ بیابون هم اسیرش نشه
رفتم تربیت بدنی و استاد عزیز دیر اومد و فقط حضور غیاب کرد. بعد رفتم یکم لوازم شیرینی پزی خریدم و رفتم نیکوصفت آش خوردم به تنهایی و بانک کارهامو کردم و اومدم سرکار
عرضم به خدمتتون که سپند دیشب برگشت . انشالله فردا سرکلاس میبینمش. امر فرمودیم مادرمان یک عدد ظرف غذا را بیخ تا بیخ ماکارونی با گوشت کم و پنیر زیاد واسمون بپزه فردا قبل کلاس بر بدن بزنیم
امروزه اكثر ویروسها
یا كرمها از طریق
e-mail وارد سیستم یك كاربر
میشوند. در اینجا به ذكر چند نكته مفید میپردازیم كه با رعایت آنها میتوانید
از ورود چنین ویروسهایی جلوگیری كنید: |
گاهی اوقات دوست ندارم دختر باشم ، دوست دارم مثل مرد های واقعی تصمیم بگیرم ...
دوست دارم کاملا منطقی باشم و احساساتم رو موقع تصمیم گیری بذارم کنار ...
چون فقط خود ما دخترا می دونیم که یه دختر وقتی گیر به رقیب عشقی میفته می تونه خشمگینانه تر از هزار تا مرد تصمیم بگیره و باهاش رفتار کنه ...
راستش خودم هم دلم برای خانوم میم می سوزه خیلی هم می سوزه ولی به خاطر حسی که قبلا به تو داشته می گم : به درک که دلم می سوزه :|
+ نمی دونم که اینجارو می خونی یا نه ! می خونی آیا ؟ :/
سلام بر دوستان عزیز
معذرت میخوام از اینکه خیلی وبو بروز نمیکنم دلیلشم اینه که بابام اینترنتو قطع کرده الان هم
از تو کافینت دارم اینو مینویسم ممکنه هر چند روزی یه بار وبو بروز کنم باید منو ببخشید در
ضمن 2 روز دیگه تولدمه فرداش هم تولد یکی از دوستامه جالب اینجاس که یه روز از من
بزرگتره بای تا 2 روز دیگه فقط تبریکو یادتون نره خیلی دوستون دارم
مخلصیم
تعداد صفحات : 5